دوم
دیروز رفتم سونوگرافی خانم دکتره به زور گفت برو بخواب من نمیخواستم. بازهم نتونستم ببینمت. البته میدونم الان خیلی زشتی پس برای چی ببینمت دپرس میشم عقم میگیره. ببخشیدا خب زشتی دیگه چه کار کنم راستی نگفته بودم به اولین کسی که گفتم خانم بود بعدش به آقا بعد اومدم خونه و به الهه گفتم بعدش علی بعد مامان بابا و سحر بقیه هم یواش یواش فهمیدن دیگه مثلا امیر، دوتا مادرا، زن دایی و خاله فاطی و زهرا که حس کرده بود و فهمید. خلاصه این طور شد دیگه کوچولو این را بدون به قول انیشتین خداوند هیچ وقت تاس نمی اندازد. یعنی اینکه هیچ چیزی را از روی شانس و اقبال رقم نمیزنه یا نمی آفرینه. ما با اینکه خیلی حقیر و پست کوچیک هستیم اما تو زندگی تمام ما نظمی وجود د...
نویسنده :
مامان مریم و بابا علی
16:41