ستیاستیا، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

حرف هایی برای تو

اینجا ما از زندگی مینویسم اینجا مینویسم باشد هدیه ای به یادگار از طرف ما به تو

پنجم

امروز رفتم سونوگرافی 6 آبان تو یک دختری گاهی اوقات نباید از چیزی حرف بزنم اینجا چون اینجا حرفهای من و بابا برای تو هست نه درددل هامون نه شکایت از زمانه و روزگار تو یک دختری و هنوز کسی خبر نداره من چون مطمئن نیستم به کسی نمیگم دختر خوبی باش قوی باش محکم با اعتماد به نفس زندگی را بساز کمی غرور چیز خوبی برای یه دختره . البته نه مقابل پدر و مادرش ها هدفمند زندگی کن نذار کسی بهت زور بگه یا تحقیرت کنه نذار کسی ازت سواستفاده کنه به خاطر زن بودن نذار جایی جنس دوم باشی جنس ها همیشه برابرند مرد و زن هردو برابرند نه مرد بالاتره نه زن هم گریه کن هم بخند هم اخم کن در عین محکم بودن لطیف باش و ناز زیبای...
6 آبان 1393

جنس

این روزها دارم به روزهایی نزدیک میشم که جنسیت تو برام معلوم میشه. من کتاب "نامه به کودکی که هرگز متولد نشد" را دوست دارم و بارها خوندم که البته به معنای قبول داشتن همه قسمتهاش نیست. متن زیر را از اون کتاب برات مینویسم. تو دُختری‌ یا پسر؟ میدونی بعضی از زنها می‌گن: دختر دُنیا اومدن‌ یه‌ بدبختیه‌بزرگه‌! وَ من‌ اصلاً حرفشون را قبول‌ ندارم‌! بعضی زنها وقتی بهشون ظلم میشه یا دلشون میشکنه می‌گن: آخ‌! کاش‌ مَرد به‌ دُنیا اومده‌ بودم‌! اما زن‌ بودن‌ خیلی‌ قشنگه‌! چیزیه‌ که‌ یه‌ شُجاعت‌ِ تموم‌ نَشُدنی&...
1 مهر 1393

سوم

شنیدم که هر فردی قبل از به دنیا آمدنش خدا ازش نظرخواهی میکنه خیلی جالبه ها خدا دنیا را بهش نشون میده در بیانی حتی زندگی خودش را هم بهش نشون میده و پدر و مادرش را اون وقت ازش میپرسه میخوای به این دنیا بری و زندگی کنی یا نه بعد اون موجود که من باشم یا تو باشی مثلا میگه آره یا میگه نه خدای خوبی داریم حتی برای دنیا آمدنمون هم ازمون اجازه میگیره فکر میکنم اون موقع ما بصیرت خاصی داریم نسبت به زندگی. یعنی اگر الان از اکثر آدمها بپرسی میگن دوست نداشتیم به این دنیا بیایم ولی من فکر میکنم اون موقع بصیرت و آگاهی واقعی داشتیم نسبت به زندگی کردن نسبت به استفاده از فرصت زندگی کردن و زنده بودن به نظر من حتی اگر فرد زندگی بد خودش را ...
1 شهريور 1393

دوم

دیروز رفتم سونوگرافی خانم دکتره به زور گفت برو بخواب من نمیخواستم. بازهم نتونستم ببینمت. البته میدونم الان خیلی زشتی پس برای چی ببینمت دپرس میشم عقم میگیره. ببخشیدا خب زشتی دیگه چه کار کنم راستی نگفته بودم به اولین کسی که گفتم خانم بود بعدش به آقا بعد اومدم خونه و به الهه گفتم بعدش علی بعد مامان بابا و سحر بقیه هم یواش یواش فهمیدن دیگه مثلا امیر، دوتا مادرا، زن دایی و خاله فاطی و زهرا که حس کرده بود و فهمید. خلاصه این طور شد دیگه کوچولو این را بدون به قول انیشتین خداوند هیچ وقت تاس نمی اندازد. یعنی اینکه هیچ چیزی را از روی شانس و اقبال رقم نمیزنه یا نمی آفرینه. ما با اینکه خیلی حقیر و پست کوچیک هستیم اما تو زندگی تمام ما نظمی وجود د...
13 مرداد 1393

آغاز

قبل از زدن وبلاگ کلی حرف تو دلم بود کلی حرف میزدم و الان تمام کلماتم فرار کرده اند امروز 7 مرداد طبق سن سونوگرافی تو الان 5 هفته و 5 روزته و طبق سنی که خودم حساب کردم 6 هفته و یک روزته. من 23 تیر بود که فهمیدم تو هستی و 29 تیر بود که به علی گفتم و بعدش الهه و مامان و بابا. البته اولین کسی که بهش گفتم رفته بودیم شب قدر آقا بود بعدش الهه من فکر میکنم در مورد تربیت یه بچه یه انسان چه قدر آدم باید زمان بگذاره من برای اطلاعات خودم در مورد دوران بارداری 9 ماه زمان گذاشتم قبل از بارداریم تا به حد قابل قبولی رسیدم پس حتما برای تربیت بچه باید به اندازه سن اون آدم زمان بگذاره البته قبل از بچه دار شدنش و این غیر ممکنه آدمها ر...
7 مرداد 1393